چگونه منافع طبقات حاکم سیاسی بر«مصرف گرایی متعفن» دامن زد؟
به قلم دکتر حسین راغفر
مصرف گرایی را میتوان به معنای«اتلاف» منابعی تعریف کرد که میتوانست در خدمت تولید و رشدانسانی عادلانه قرار گیرد. منظور از رشد انسانی رشدی است که منتهی به «از خود بیگانگی» نمیشود. در حالی که هدف مصرف گرایی مصرفی است که لذت گرایی – و در بسیار از موارد اشکال افراطی آن- را ترغیب میکند. از این منظر به طور کلی مصرف گرایی تنها میتواند در بستر نابرابری های عظیم اقتصادی در هر دو سطح ملی و جهانی شکل بگیرد. بنابراین، مصرف گرایی تعامل قدرت، فرهنگ، اقتصاد و چگونگی این تعامل به زیست بوم نهادی در این جوامع مرتبط می شود، اما خود این زیست بوم محصول تعامل قدرت، فرهنگ و اقتصاد است.
مصرف گرایی: انعکاس نابرابری های فاحش
از جمله محصولات این تعامل در محیط های نهادی متفاوت، نابرابری است. نابرابری از یک سو محرک انسان ها و جوامع به سمت پیشرفت است، اما از سوی دیگر منشاء عمده آلام بشری است. مصرف گرایی انعکاس دیگری از نابرابری های فاحش جامعه است. این نابرابری ها زمانی بیشتر غیر قابل پذیرش میشوند که در جوامعی رخ دهند که به لحاظ توسعه یافتگی به گروه کشورهای در حال توسعه یا عقب مانده تعلق دارند. به این ترتیب نقش ساختارهای قدرت در شکل گیری ساختارهای تولیدی، خلق شغل، نوع شغل و فساد و شکل گیری نهادهای ضد رشد و توسعه و بنابراین نابرابری های اجتماعی- اقتصادی نقش نخست را ایفا می کند.
اشکال مختلف نابرابری ها، محرک های گوناگونی برای کنش ها و واکنش ها در زندگی انسان ها هستند. مفروضات مشترکی وجود دارند که چه محرک هایی ما را پیش میرانند تا در جست و جوی «منزلت های اجتماعی» بالا باشیم. از میان آن ها میتوان به اشتیاق به پول، شهرت و نفوذ اشاره کرد. اما همه آنچه که همه ما انسان ها در جست و جوی آن هستیم، واژه ای است که به ندرت در اقتصاد سیاسی از آن استفاد میشود و آن «محبت» است. وقتی نیازهای غذا و سرپناه تامین شوند، انگیزه اصلی در پس خواست ما برای موفقیت در سلسله مراتب اجتماعی شاید چندان به کالاهایی که میتوانیم داشته باشیم و یا قدرتی که تحت کنترل داشته باشیم، مرتبط نباشد، بلکه به میزان محبتی است که در نتیجه منزلت بالای اجتماعی میگیریم. پول، شهرت و نفوذ میتوانند بیشتر به عنوان نشانه های جلب محبت دیگران و به عنوان وسیله کسب محبت ارزیابی شوند و نه اهداف ذاتی زندگی.
همه این تلاش ها برای جلب توجه است. انکار شدن توسط دیگران بسیار مخرب است و به تعبیری اگر ما از سوی هر کس که با او برخورد میکنیم، مورد بی توجهی کامل قرار بگیریم، احساس بدتر از شکنجه شدن خواهیم داشت. این احساس نگرانی نسبت به موقعیت اجتماعی باعث میشود تا بردگان همیشگی سیستم تولید و مصرف شویم. ما دیگر بر مبنای نیازمان خرید نمیکنیم. ما خرید میکنیم تا به شکل پذیرفته شده ای از سوی جامعه مورد توجه باشیم. ما نیاز داریم که دیگران در مورد ما بهتر از آنچه هستیم فکر کنند و به این ترتیب هر لحظه در حال قضاوت خود هستیم و همواره نگرانیم که دیگران ما را چگونه ارزیابی میکنند. این نگرانی دائمی منشاء نا آرامی روحی در دنیای مشحون از اضطراب های مخرب است. اضطراب هایی که میزان تخریب آن تا جایی پیش میرود که به تعبیر یکی از محققین در مقایسه دائمی خود با دیگران هر زمان خبر موفقیت یکی از دوستان و آشنایان را میشنوم، «بخشی از من میمیرد» به این ترتیب ما همه دائماً نگران ارزیابی های دیگران از خود هستیم، اما به تعبیر یکی از فلاسفه باید دریابیم به میزانی که برای کسب پول و شهرت تلاش میکنیم، برای کسب احترام از همتایانمان تلاش میکنیم، نه رضایت از زندگی. به تعبیر شوپنهاور، ذهن دیگران مکانی پست تر از آن است که بتواند محل اقامت مناسبی برای خشنودی واقعی ما باشد. این فقط نوعی پادزهر آرامش بخش برای اضطراب های ماست، چون افرادی که ما تشنه نظر مثبتشان هستیم، در واقع ما نمیشناسند. پس چرا باید عقاید دیگران برای ما مهم باشد؟
تحول عقلانیت سرمایه داری
آنچه که در جوامع معاصر تولید و مصرف میشود و نیز اینکه چگونه تولید و مصرف سازماندهی میشوند، کماکان به وسیله یک «عقلانیت سرمایه داری» تعیین میشود که اهمیت تاریخی آن را ابتدا مارکس در جنبه های مهمی در مطاله خود از سرمایه داری لیبرال قرن نوزدهم متذکر شد. امروزه سرمایه داری از جوانب گوناگونی متفاوت از سرمایه داری قرن نوزدهم است. سرمایه داری لیبرال که مورد مطالعه مارکس قرار گرفت در قرن بیستم جای خود را به سرمایه داری سازمان یافته، تولید و مصرف انبوه داد. این شکل سازمان یافته تر «فوردی» جای خود را بعدها جای خود را به یک شکل سرمایه داری انعطاف پذیرتر، واکنشی تر و در هم ریخته در دهه های پایانی قرن بیستم داد(هاروی 1989، لش و اوری1994). وقتی جریان سرمایه از سطح محلی یا منطقه ای به یک مقیاس ملی و سپس به مقیاس بین المللی و جهانی رشد کرد، تغییرات زیادی در جریان های پول، ابزار تولید، کالاهای مصرفی و قدرت نیروی کار پدید آمد.
کارل مارکس در تحلیل قرن نوزدهمی خود از تحول، یک شیوه تولید سرمایه داری مدرن و تاثیری که برحیات اجتماعی و فرهنگی به جای میگذارد، متصور و به طور مثبتی متاثر از گفتمان اقتصاد سیاسی بود. مارکس در واکنش انتقادی به میراث ایده آلیسم(آرمان گرایی) فلسفی و گرایش آن به رویکرد مطالعه وجود انسان بر حسب مقولات انتزاعی و مجردی همچون «وجود»، «عقل» و «روح» بر شیوه هایی تاکید میورزد که در آن ها مردمان واقعی به دنبال زندگی خود میروند. او با تاکید بر آنچه که آن ها را شرایط واقعی هستی انسان ارزیابی میکرد و اساساً شیوه هایی بود که در آن ها مردم وسایل زندگی خود را تولید و باز تولید میکنند، در جست و جوی روشن کردن روابط پیچیده ای بود که بین اشکال اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حیات وجود داشت و در این تلاش بر اهمیت تولید اقتصادی تاکید کرد. در این فرایند او توجه مشروحی به مشخصات متمایز کننده و تاثیر سرمایه داری، یک شیوه تولید، مشخص کردن جنبه های اقتصادی متمایز آن، گرایش های تحول این شیوه و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی آن بحث میکند.(باتومور1979، سایر 1991).
سرمایه داری معاصر از جنبه های مهمی متمایز از شیوه تولیدی است که مارکس تحلیل کرد.(کاستلز1992، هاتون و گیدنز2001). سرمایه داری، شیوه تولیدی است که نمیتواند بدون دگرگونی مستمر ابزار تولید و روابط تولید و همراه با کل روابط اجتماعی، به حیات خود ادامه دهد(مارکس و انگلس1968، 83). پیگیری مستمر اشکال ابداعات اجتماعی و فناوری که وعده تحویل و مصرف را می دهند- اینکه چگونه کالاها و خدمات تولید می شوند و نیز چه چیزی تولید و مصرف میشود- یک وجه عادی و ضروری سرمایه داری است. تاثیر ابداعات و نوآوری ها در علم و فناوری بر تولید سرمایه داری مورد توجه زیادی قرار گرفته است. تولید ثروت به زمان و میزان نیروی کار کمتر و علم و فناوری بیشتر وابسته شده است. ظهور شیوه های جدید تحول و توسعه یک جنبه جدایی ناپذیر سرمایه داری مدرن است(اسمارت2000) و تاثیر این دگرگونی ها در چیدمان فناوری تولید سرمایه داری، معاضدت قدرتمندی به تجربه حیات مدرن به صورت یک «توفان»کرده است.(برمن 1983).
به این ترتیب، نباید از نقش اصحاب قدرت و ثروت و عقلانیت سرمایه داری مدرن در شکل گیری فرهنگ مصرفی غفلت کرد. رسانه های در خدمت آن ها دائم در کار شکل دهی به انتظارات مردم هستند، چون منافع این گروه قلیل چنین اقتضا میکند. در جامعه ما نیز منافع از اصحاب قدرت و ثروت با تخریب فرهنگ جامعه نه تنها توسعه واقعی را امری ممتنع کرده است، بلکه آینده نسل های آتی را نیز گروگان این منافع کوته نگر کرده است. در جامعه ای که با رکود و بیکاری گسترده روبه روست و همزمان بخش عظیمی از جامعه در تلاش برای کسب حداقل های زندگی است، ورود سالیانه صدها خودروی پورشه و لامبورگینی حرف های گفتنی زیادی برای تفسیر اتلاف منابع ملی و فساد در لایه های تصمیم گیری های کلان وجود دارد.
«مصرف گرایی» در تاریخ معاصر ایران
شاید بتوان آغاز مصرف گرایی به عنوان یک پدیده مدرن در ایران را از دوره قاجار ریشه یابی و سیر تحول آن را تاکنون ردیابی کرد. به همین دلیل باید ریشه تفکر مصرف گرایی را در مدرنیته(نوگرایی) جست و جو کرد. آثار منفی این پدیده به آثار اقتصادی اتلاف منابع و منحرف کردن منابع از ظرفیت های تولیدی محدود نمیشود، بلکه عوارش اجتماعی و فرهنگی و سیاسی گسترده ای برای جوامع بشری و بویژه برای جوامع در حال توسعه و رشد نایافته است. بنابراین، جامعه ایرانی در برداشته است که مسیر توسعه این کشورها را منحرف کرده و بدون تردید یکی از عوامل از رشد ماندگی این جوامع است. از این رو، این پدیده باید به عنوان یکی از امراض«نوگرایی» ارزیابی شود.
مصرف گرایی یک پدید چند وجهی است. این پدیده بیش از اینکه پدیده ای اقتصادی باشد، فرهنگی است. همزمان، تاریخ تحول مصرف گرایی حکایت از بهره گیری ساختارهای اقتصادی و سیاسی از این پدیده دارد. برای دائمی کردن این پدیده در ایران نقش نهادهای حامی مصرفی شدن جامعه حائز اهمیت است. بنابراین، همه نیروهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این پدیده حضور دارند. از این رو برای ارائه یک تحلیل جامع باید این مقوله از چشم اندازهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مورد بررسی قرار گیرد، اما به دلیل فرصت محدود در این سطور، آنچه به طور کلی می توان در مورد شکل گیری و تحول این پدیده در ایران ابراز داشت، حضور دو عنصر«قدرت» و «تجارت» به عنوان محرک های اصلی رشد و تحول فرهنگ مصرف گرایی است.
برای کنترل جامعه، لازم است افراد از زندگی خود راضی باشند. افراد راضی و خشنود از از زندگی تبدیل به موجوداتی مطیع میشوند. تقریباً همه انسان ها با جلب توجه دیگران و تاثیر گذاری«خوب» در نگاه دیگران رضایت و خشنودی لازم را از جامعه و محیط دریافت میکنند. به این ترتیب، ارزیابی دیگران از ما نیروی موثر برای کسب خشنودی و تامین رضایت خاطر ماست. اما اینکه در ذهن دیگران ارزیابی خوبی از خود ایجاد کنیم، بستگی به ارزشهای مسلط در آن جامعه دارد و اینکه چه رفتارهایی را «خوب» ارزیابی میکند.
یکی از وجوه جلب توجه دیگران مصرف است، مصرف برای دیده شدن. در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از هنجارهای مسلطف ساده زیستی و آراستگی به ارزش های انقلابی گری بود. به همین دلیل جوانان به لباس های به رنگ خاکی(نظامی) خود را میآراستند. امروز با تغییر ریشه ای در ارزش های مسلط با فرهنگ و رفتارهایی کاملا متفاوت مواجه هستیم. نابرابری های بی سابقه اقتصادی و اجتماعی یکی از دلایل اصلی گرایش به مصرف گرایی است. افراد برای اینکه بتوانند اثر مثبتی در ذهن دیگران به جای بگذارند خود را به ظاهری میآرایند که گویی متعلق به طبقات«موفق» هستند.
شاید ساده ترین ملاک موفقیت در یک جامعه شدیداً نابرابری که به طرز تهوع آوری مصرفی شده است، پوشش لباس و ظاهر افراد به سبک زندگی افراد موفق است. در جامعه ای که داشتن ثروت مادی نشانه موفقیت است، تظاهر به ثروتمند بودن میتواند تاثیر مثبتی در ذهن عموم ایجاد کند. به این ترتیب رقابت برای تظاهر به ثروتمند بودن، همه تلاش های خانوار را شکل می دهد و منابعی که میتوانست با صرفه جویی و پس انداز برای سرمایه گذاری و توسعه اقتصادی کشور تجهیز شوند، در فرایند تظاهر و رقابت، عموماً با مصرف کالاهای وارداتی، اتلاف می شود.
مقایسه تطبیقی علل عقب ماندگی
وقتی به بررسی علل عقب ماندگی در ایران و مقایسه آن با سایر کشورهایی که به جرگه کشورهای صنعتی پیوسته اند میپردازیم، میتوانیم توضیحاتی در این رابطه بیفزاییم. در رتبه بندی گروهی از کشورهای جهان بر حسب سرانه درآمد ناخالص ملی که در سال 1965 از سوی بانک جهانی انجام شد، ایران با 265 دلار در رتبه شصت و چهارم و کره جنوبی با 175 دلار در مرتبه نود و چهارم قرار داشت. تعجب آور است که کشور ما به لحاظ شاخص های اقتصادی با فاصله زیادی جلوتر از کره جنوبی قرار گرفت. تقریباً هر دو کشور به طور همزمان مبادرت به تاسیس کارخانه های مونتاژ خودرو نموده بودند، اما امروز درآمد سرانه کره جنوبی به روایات متفاوت بین 4تا6 برابر درآمد سرانه ایران است. ضمن اینکه درامد سرانه ایران عمدتاً سهم درامدهای باداورده نفتی است، در حالی که درآمد سرانه کره جنوبی درآمد حاصل از تلاش، ابتکار و سخت کوشی است. این تفاوت عظیم را عوامل متعددی از جمله فرهنگ و سیاست توضیح می دهند که در کشور ما با تخریب فرهنگ بومی در شکل مصرف گرایی مبتذلی موجب اتلاف منابع عظیم کشور شده است.
در حالی که در کره جنوبی سخت کوشی همراه با مصرف کم منابع سرمایه گذاری های بعدی و توسعه اقتصادی کشور، تجهیز شد. به این ترتیب الگوی مصرف نه تنها منابع را تخریب یا تجهیز می کند، بلکه فرهنگ عمومی کار، تلاش، ابتکار، وفاداری و دلبستگی به ارزش های ملی و بومی در نتیجه عزت نفس و اعتماد به نفس مردم در میان مردم را نیز تخریب یا تقویت میکند. عزت نفس انسان ها در این فرآیندمحصول دو عامل است که به صورت یک نسبت بیان میشود که در صورت کسر، میزان موفقیت و در مخرج آن انتظارات ما قرار میگیرد. به این ترتیب، برای داشتن عزت نفس دو کار میتوان انجام داد: یا موفقیت بیشتری کسب کنیم که در این فرایند تظاهر به موفق بودن یعنی مصرف بیشتری داشته باشیم و یا انتظارات خود را کم کنیم. به نظر میرسد در ایران منافع طبقات حاکم سیاسی و تجاری در دامن زدن به انتظارات و مصرف تظاهری بیشتر بوده است و در کره جنوبی به عکس، کم مصرفی و انتظارات کمتر.
این افزایش در انتظارات و تلاش برای تظاهر به موفق بودن، اصلی ترین علت اضطراب های منزلتی بویژه در جوامع مصرفی بوده است. برای بسیاری از مردم داشتن شغل و نوع آن مهمترین شاخصه احترام و توجهی است که از جامعه دریافت میکنند، اما جهانی شدن اقتصاد در یک جامعه مصرفی شده مشاغل را بی ثبات کرده است که موجب افزایش اضطراب های منزلتی نیز شده است. تلاش برای کسب تحصیلات عالی تر و زندگی بهتر و بنابراین موقعیت اجتماعی برتر فشار برای کسب موفقیت در زندگی است که به طرز اجتناب ناپذیری افزایش یافته است، اما همزمان پاداشی که ما در جست و جوی آن هستیم جلب توجه از سوی دیگران است. در ایران بعد از جنگ تحمیلی برای تغییر پارادایم از عدالت اجتماعی به یک اقتصاد نئولیبرال لازم بود که ارزش های جمعی تحقیر و بر طبل فردگرایی کوبیده شود و به این منظور تشویق به دنیا طلبی و برخورداری از مواهب مادی این دنیا به سرعت تبدیل به اشکال مصرف گرایی بی سابقه و متعفن شد. تغییر پارادایم از عدالت اجتماعی به امنیت سرمایه و ترغیب تدریجی به دنیا طلبی و روحیه مصرف گرایی اصلی ترین توضیحگر تحولات ربع قرن اخیر جامعه ایرانی هستند.
هر اصلاحی در عرصه اقتصاد و فرهنگ بدون توجه به نقش کارکردهای ساختار سیاسی، نه تنها تلاش بی ثمر است، بلکه به پیچیده تر شدن معضلات کنونی میانجامد. مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی موجودات زنده ای هستند که در حال تحول اند و دائم در تعامل و تبادل به سایر معضلات و مشکلات در حال داد و ستد هستند و پیچیده تر میشوند. آن ها ساکن نمی مانند تا زمانی که برای نظام تصمیم گیری مناسب باشد، برای حل آن ها به سراغشان بروند. اگر نظام تصمیم گیری در ابتدای ظهور این مشکلات مبادرت به حل آن ها نکند، در آینده هر چند نزدیک، با مشکلات پیچیده تر و سخت تر مواجه خواهد شد. در آن زمان معلوم نیست که آیا ظرفیت حل مساله در آن جامعه وجود دارد یا خیر؟ متاسفانه ظرفیت حل مساله مصرف گرایی در کشور ما، مدت هاست که توان از کف داده است.
منبع: نشریه عصر اندیشه، شماره 10